جدول جو
جدول جو

معنی راست کار - جستجوی لغت در جدول جو

راست کار
درستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، پاک دست، درست کردار، صحیح العمل، برای مثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
تصویری از راست کار
تصویر راست کار
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست کاری
تصویر راست کاری
درستکاری، راستی و درستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاست کار
تصویر کاست کار
دروغگوی دروغزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاست کار
تصویر کاست کار
متقلب، دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راستکار
تصویر راستکار
پرهیزکار، درستکار و مقدس و عادل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذ کار
تصویر استذ کار
یاد گیری، یاد دادن، یاد آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستکاری
تصویر راستکاری
درستکاری، تقدس تدین، امانت، عدالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست کوک
تصویر راست کوک
کوک آلات موسیقی متناسب با صدای مرد (بم)، مقابل چپ کوک
فرهنگ لغت هوشیار
نیکو کار نیک افعال صحیح العمل درستکار:) شخص راست کردار همه جا موفق است، خوش معامله
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از فنون سازندگی، صفتی از صفات سازهای ذوات الاوتار، چراغی که در دستگاه برق امتداد جریان را از یک طرف مستقیم میکند دستگاهی که یک جریان الکتریکی متناوب را به یک جریان یک طرفه تبدیل نماید مستقیم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست باز
تصویر راست باز
بی حیله و نیرنگ، درستکار، برای مثال نداریم بر پردۀ کج بسیچ / به جز راست بازی ندانیم هیچ (نظامی۶ - ۱۱۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست کردار
تصویر راست کردار
راست کار، درستکار، نیکوکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست عیار
تصویر راست عیار
تمام عیار، کاملعیار، ویژگی زر بی غش، راست و درست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست کیش
تصویر راست کیش
کسی که از روی راستی و درستی به کیش و مذهب خود پای بند است، آنکه عقیدۀ مذهبی راست و درست دارد، راست دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافت کار
تصویر بافت کار
بافنده، کسی چیزی را می بافد، مخفّف واژۀ بافنده کار، باف کار، جولاه، حائک، پای باف، نسّاج، تننده، جولاهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسب کار
تصویر کاسب کار
آنکه از راه کسب امرار معاش کند کسی که کسبی جزئی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست ساز
تصویر راست ساز
راست کننده
فرهنگ فارسی عمید
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فرهنگ لغت هوشیار
نیگویی ناپذیری ناشناختگی ناپسند یابی نیگری (انکار) نا شناختن، خواستار دریافتن امری نا شناس گردیدن، انکار کردن، یا یاء استنکار. یاء نکره یاء تنکیر: اسبی خریدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذکار
تصویر استذکار
بادکردن، یاد آوری یاد کرد، جمع استذکارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنکار
تصویر استنکار
شناختن کسی را منکر شدن، انکار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بر
تصویر راست بر
آنکه دیگری را به راستی و درستی راهنمایی می کند، برای مثال سپهبد ز ملاح فرزانه رای / بپرسید کای راست بر رهنمای (اسدی - ۱۶۷)، در علم هندسه شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی، راست پهلو، مربع مستطیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست پا
تصویر راست پا
ویژگی ورزشکاری که با پای راست به توپ ضربه می زند، در ریاضیات متساوی الساقین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست کار
تصویر دست کار
کاردستی، هر چیزی که با دست ساخته و پرداخته شده باشد، کنایه از همکار و هم دست و دستیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنکار
تصویر استنکار
((اِ تِ))
انکار کردن، نشناختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استذکار
تصویر استذکار
((اِ تِ))
یاد کردن، یادآوری، یاد کرد، مفرد استذکارات
فرهنگ فارسی معین